ایران در دو دهه آینده با بحران سالمندی جمعیت مواجه خواهد شد و در رأس آن، بحران «سالمندان تنها» است تا حدی که در این موضوع ایران به یکی از منحصر به فردترین کشورها در شتاب پدیده سالمندی جمعیت تبدیل شده است.
افزایش جمعیت سالمندان جهان یک واقعیت انکارناپذیر برای بیشتر کشورها است و اغلب کشورهای توسعه یافته و یا در حال توسعه از جمله کشور ما را در بر خواهد گرفت. طبق اعلام سازمان بهداشت جهانی (WHO)، در سال ۲۰۵۰ جمعیت سالمندان کشورهای در حال توسعه ۸۰ درصد جمعیت سالمندان جهان را تشکیل خواهد داد و این رقم قابل توجهی است و اگرچه در کشور ما بحرانهای اقتصادی وجود دارد اما نباید موضوع بحران افزایش "سالمندان تنها" را نادیده گرفت و باید به این موضوع نگاه ویژهای داشت چرا که برآورد میشود در آینده نزدیک، سالمندان، بیشترین جمعیت کشور باشند.
مطالعات نشان داده است بیش از ۸۰ درصد سالمندان به یک یا چند اختلال یا بیماری مزمن مبتلا میشوند و به دنبال آن، مشکلات مختلف جسمی، روحی، روانی و اجتماعی برای این گروه آسیبپذیر ایجاد میشود و این تمام مشکل نیست چرا که علاوه بر مبتلا بودن به بیماریهای مزمن مختلف، این افراد بسیاری از بحرانهای دیگر را نیز تجربه میکنند که از آن جمله میتوان به از دست دادن همسر، فرزند، دوستان، تنها شدن در خانواده، بازنشستگی، کاهش تواناییهای عملکرد، تغییرات ظاهری، کاهش درآمد و امنیت اجتماعی و نگرش منفی جامعه اشاره کرد که همه اینها کیفیت زندگی سالمندان را تحت تأثیر قرار میدهد.
تلاشهای گذشته عامل معنادار شدن دوران سالمندی
یک روانشناس و مشاور خانواده با اشاره به اهمیت دوران سالمندی اظهار میکند: با توجه به اینکه کشور ما امروز جز کشورهای جوان دنیاست و در سالهای آتی بیشترین درصد نسبی سالمندان را خواهیم داشت پس لازم است از هم اکنون برای سلامت جسم و روان دوران سالمندی تدابیری بیندیشیم. سالخوردگی مرحله نهایی رشد برای معنا بخشیدن و بازنگری سالهای گذشته از زندگی است و آنچه اهمیت دارد فرد سالخورده محصول زندگی خود را در وجود فرزندان و روابطی که با دیگران دارد جستجو میکند.
"سالمندان تنها"؛ بحران پیش روی جامعه
وی میافزاید: خدمات و تلاشهای گذشته سالمندان سبب میشود زندگی خود را معنادار ببینند، اریکسون در مرحله پایانی رشد دوران سالمندی از رشدیافتگی در برابر ناامیدی یاد میکند، این افراد در گذشته از جایگاه اجتماعی و خانوادگی برخوردار بودهاند و در حال حاضر رابطه با فرزندان و اطرافیان سبب میشود به جای حس ناامیدی، حس کمال داشته باشند.
فرهنگ احترام به سالمندان رنگ باخته است
این روانشناس و مشاور خانواده تصریح میکند: در کشور ما فرهنگ احترام به سالمندان از دیرباز مورد توجه بوده است اما متأسفانه در سالهای اخیر تا حدودی رنگ باخته است، رفتارهایی که حاکی از بیاحترامی باشد احساسات ناخوشایند دوران سالمندی را افزایش میدهد احساساتی مانند تنهایی، طرد شدن، احساس اندوه به خاطر توجه نداشتن فرزندان و اطرافیان که عمری برای تأمین آسایش و رفاه آنان تلاش کردهاند افراد مسن را آزار میدهد و یاس و ناامیدی، اضطراب و نگرانی و بیهوده بودن را تجربه میکنند، سالمندی تنها یک مسئله جسمی نیست بلکه یک عارضه روانی و اجتماعی است.
وی خاطرنشان میکند: متأسفانه در دنیای کنونی افراد مایل نیستند با سالمندان زندگی کنند که علت این موضوع تغییر در ملاک ارزشها و سبک زندگی است. جایگزین شدن فرهنگ نادرست مراحم نبودن سالمندان و اینکه مانعی برای خوشگذرانی تلقی شوند در رواج بیحرمتی مؤثر است. رفتار فرزندان در این جریان بی تأثیر نیست و این امر نیازمند آموزش غیرمستقیم است چرا که نوهها رفتار والدینشان را یاد میگیرند و در زمان سالمندی همان رفتار را با پدر و مادرشان تکرار میکنند بنابراین پرستاری، مراقبت و رعایت ادب و احترام میتواند در آینده بازخوردهای درستی به همراه داشته باشد و از بیاحترامی جلوگیری کند.
دوران سالمندی دوران تثبیت خلقیات است، پس تغییر رفتار و اخلاق فردی در این دوران تقریباً بعید است، راهکاری که در این زمان فرزندان و مراقبان باید انجام دهند این است که از تنش دوری کنند و اصرار به ثابت کردن موضوعی نداشته باشند. بسیاری از سالمندان در دوران کهولت بهانهگیر و زودرنج میشوند و حساسیت بیشتری نسبت به مسائل پیرامون خود نشان میدهند بنابراین اطرافیان فشار روانی بیشتری را تجربه میکنند زیرا هر روز تحلیل رفتن فرد سالمند را شاهد هستند.
سالمندان ترحم نمیخواهند
وی از تبعات ناآگاهی فرزندان در مورد نحوه رفتار با سالمندان میگوید: ناآگاهی در مورد چگونگی تعامل با سالمندان مشکلات را دو چندان میکند. شناخت بیشتر از این دوران و دریافت آموزشهای لازم و کافی سبب میشود سلامت روانی اطرافیان حفظ شود و رضایت بیشتری داشته باشند و به فرد سالمند هم کمک میشود که بتواند در کمال آرامش و بدون دغدغه این دوران را طی کند.
این مشاور خانواده تصریح میکند: مهارتهایی مانند: صبر و همدلی، درخواست کردن به جای دستور دادن و دید بالا به پایین نداشتن نسبت به سالمند سبب میشود نگرانیها کمرنگ شود و فرد سالخورده به آرامش برسد. سالمندان ترحم نمیخواهند و تنها احترام را طلب میکنند بنابراین آموزش و مهارتهای لازم برای برخورد با سالمندان تنها برای افراد خانواده نیست بلکه تمام آحاد مردم باید آموزش ببینند، تا مشکلات کمتر شود.
فردگرایی عامل کاهش حمایتهای اجتماعی
یک جامعهشناس اظهار میکند: عصر مدرنیته پدیدههای بیشماری با خود به همراه دارد که برخی زندگی را آسان کرده و رفاه بیشتری به ارمغان آورده است اما تمام دستاوردها کمک کننده نیست، فردگرایی از تبعات این عصر است که حمایت اجتماعی را کاهش میدهد، وقتی حمایت اجتماعی رنگ ببازد همبستگی اجتماعی هم کاهش مییابد.
وی میافزاید: فرد سالخورده احساسات متعدد و ناگواری را تجربه میکند، حس ناامیدی، افسردگی، نداشتن امید به زندگی و مشکلات ناشی از بیماری رنج سالمندان را دو چندان میکند، این احساسات به نسل پیش سالمندی هم منتقل میشود و نگرانی از فرارسیدن دوران سالخوردگی را برای این نسل ایجاد میکند.
دنیایی با آسایش قوی و آرامشی ضعیف
این جامعهشناس اضافه میکند: ارزشها و هنجارهای اجتماعی به علت تغییر سبک زندگی، سالمندان را به سوی زندگی در تنهایی سوق داده است، سالمندان سرمایههای عاطفی و اجتماعی هستند، در واقع ریشههای سنتها و باورها هستند و میتوانند این موضوعات را به نسلهای بعدی منتقل کنند و روابط عاطفی خوبی با نسل آینده داشته باشند وقتی این ارتباط وجود داشته باشد شکاف نسلی ایجاد نمیشود.
وی تاکید میکند: متأسفانه زمانی که سالمند طرد میشود و به تنهایی گرایش پیدا میکند شکاف نسلی اتفاق میافتد و این سرمایه عظیم از دست میرود و الگویی که برای شکلگیری باورهای یک جامعه و ریشههای هویتی و اصالتی محسوب میشود به دست فراموشی سپرده میشود بنابراین با دنیای جدیدی روبهرو میشویم که آسایش قوی دارد اما از آرامش ضعیفی برخوردار است، در واقع سالمندان نمادی از آرامش در زندگی هستند که متأسفانه هر روز بیشتر از آنها فاصله گرفته میشود.
برگرفته از وبسایت خبرگزاری ایمنا